سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

دختر نرو بالا :))

  دختر نرو بالا ....می افتی از اون بالا ای از دست این ماه پری خانم. دیروز مامانی خونه رو جمع کرده بودم و در این ترتیب دهی و ساختار یافتگی از قضای روزگار ؛ظرف بزرگ بلوکهای شما در کنار مبل قرار گرفت. تو آشپرخونه بودم و داشتم از روی بار نگات میکردم و خیالم جمع بود که یک جای امن هستی . اما... بله دیگه ؛ دختر خانم شیطونی که شما باشی ؛ یهو دیدم از این ظرف پلاستیکی به عنوان پله استفاده کردی و رفتی رو مبل... من اولش: ، بعد زود بابایی رو صدا زدم بیاد گل دخترش رو ببینه چه شیطون بلایی هست. شدم اینجوری: راستی یک عکسی هم گرفتم در حین ارتکاب جرم ، اما چون با اضطراب زیاد گرفته شده خیلی بخوب نشد. ...
22 تير 1392

امضا با عشق: ماماني :)

سبزه بهاره سلنا! يك سبزه زاره سلنا !!! چشماش سياهه سلنا !!! راستي كه ماهه سلنا !!! بهاره سبزه سبزه .....هرچي بگي ميارزه !!! ((سلنا دوستت دارم هزارتا ، امضا :ماماني سلنا  ثبت با سند برابر است )) ...
21 تير 1392

حالا ديگه وقته بازيه ....

  حالا ديگه وقته بازيه ... بازي با اسباب بازيه ... بازي من اين شكليه .... اين ...اين .... بله درست ميبينين !!!!خانم خانما عاشق ماشين لباس شويي شون شدن و نصف روز رو در كنارش ميگذرونن!!!! اين رو ميتونين به ليست : قوطي قرص مامان؛ آبكش؛ قيف آشپزخونه،قاشق شيرخشك ؛ شلنگ ماشين لباس شويي ...اضافه كنين   ...
20 تير 1392

يك سال پيش در چنين روزي !!!

ماماني و خاله آزاده و فاطمه جون (پپلي ) رفتيم براي دختري سيسموني خريديم. هوا داغ داغ بود. ماماني هم قلمبه اوه اوه ديگه نگو .... اما خاله آزاده جونت با كلي دقت و سليقه كل چيزهاي خوشگل خريد. يهو ديديم واي در پاساژ رو بستن !!!! گفتيم چي شده !!!! گفتن وا اول ماه رمضون هست ميخواييم بريم افطار .... يادش بخير .... دختري ... ماه عسلي ... شيرين عسلي ...قندونكم ... ماه پيشوني .....دوست دارم .........
18 تير 1392

سلام قدمهایت بر زمین :)

    سه چهار روزی میشه که دخترم گام هایی محکم بر زمین میگذارد. اولین فاصله طی شده بین میز تلویزیون و میل بود. جالبه مامانی داشتم از شما فیلم میگرفتمو این لحظه در تاریخ ثبت شد. محکم پات و بزار زمین و برو به خوشبختی برسی
15 تير 1392